دکتر محسن صالح پژوهشگر فلسطینی و رئیس مرکز مطالعات الزیتونه در لبنان با توجه به اتفاقات اخیر در رژیم صهیونیستی که پس از تشکیل کابینه افراطی جدید نتانیاهو هر روز ابعاد بیشتری پیدا می کند، طی یادداشتی به آن پرداخته است.
به نظر میرسد که تشکیل افراطیترین دولت تاریخ رژیم صهیونیستی به نخست وزیری بنیامین نتانیاهو واکنشهای بیسابقهای را در جامعه صهیونیستی به دنبال داشته است؛ تا جایی که مقامات ارشد سیاسی و نظامی اسرائیلی به شیوهای مختلف خواستار آغاز موجی از اعتراضات اعم از برپایی تظاهرات و نافرمانی مدنی نسبت به سیاستهای دولت به منظور ساقط کردن آن شدند. از جمله این افراد میتوان به ایهود باراک، موشه یعلون، دان حالوتس، آموس گلعاد، یائیر گولان، یوال دیسکین، آویگدور لیبرمن و افرادی دیگر اشاره کرد.
برای مثال، ایهود باراک نخست وزیر اسبق و رئیس ستاد مشترک اسبق رژیم صهیونیستی اسرائیلیها را دعوت به نافرمانی مدنی، بستن خیابانها و تظاهرات برای مقابله با به اصطلاح “سرقت دمکراسی” کرده است.
همچنین موشه یعلون که قبلا سمتهایی چون ریاست ستاد کل ارتش، وزیر جنگ و وزیر امور راهبردی را برعهده داشته، عنوان کرده که “اسرائیل” با یک کودتا مواجه است و شاهد شکل گرفتن یک ائتلاف جنایتکارانه است که به دنبال تشکیل دولتی جنایتکار برای تغییر نظام در “اسرائیل” است.
از سوی دیگر، یائیر لاپید نخست وزیر پیشین و رئیس جریان اپوزیسیون، بنی گانتز وزیر جنگ سابق، آویگدور لیبرمن که سمتهای مهمی را عهدهدار بوده و میراو میخائیلی وزیر سابق و رهبر حزب کار، همگی خواستار مبارزه علیه دولت تندرو نتانیاهو شدند که موجب فروپاشی “اسرائیل” از داخل شده است. گانتز حتی در مورد احتمال وقوع جنگی داخلی نیز هشدار داده است.
از طرفی هم، دهها هزار نفر در تل آویو و برخی شهرهای دیگر به خیابان آمده و تشکیل دولت تندرو و سیاستهای افراطی آن را محکوم کرده و خواستار سرنگونی آن شدند. کما اینکه صدور فراخوان برای ادامه تظاهراتها و اعتراضات نیز همچنان ادامه دارد و کار به جایی رسیده که برخی به دنبال مهاجرتهای دستهجمعی به خارج از فلسطین اشغالی هستند.
اختلافات و نزاع سیاسی بر سر پست و منصب و تشکیل احزاب متعدد و ادغام آنها در یکدیگر یا فروپاشی و تشکیل مجدد این احزاب از زمان تاسیس رژیم صهیونیستی در بین اسرائیلیها مرسوم و معمول بوده است، اما رهبران اسرائیلی معمولا توانستهاند در یک فضای انعطافی و به خاطر منافع عالی جریان صهیونیسم اختلافات را کنار گذاشته و با یکدیگر کنار بیایند. اما با این حال، این رژیم از حدود ۴ سال پیش شاهد یک بیثباتی سیاسی بیسابقه بوده و در این مدت ۵ بار انتخابات برگزار شده و میزان اعتراضات علیه دولت جدید به سطح بیسابقهای رسیده است.
البته علت اصلی اختلافات و التهاب اوضاع داخلی راستگرا بودن دولت جدید نیست، چرا که راستگرایی از زمان پیروزی حزب لیکود در انتخابات سال ۱۹۷۷ یعنی از حدود ۴۶ سال پیش، تقریبا بر بخش عمده سیاستهای صهیونیستها حاکم بوده است، کما اینکه جامعه صهیونیستی نیز به طور عام در یک دهه اخیر بیش از پیش به سمت راستگرایی پیش رفته است و عملا رقابت برای تصدی قدرت بین جریانها و احزاب راستگرا بوده است و جریانهای چپگرا رو به افول و فروپاشی رفتهاند. نظرسنجیها نشان میدهد که حدود دو سوم اسرائیلیها (۶۶ درصد) خود را به عنوان راستگرا معرفی میکنند.
اما گره اصلی در به قدرت رسیدن تندروترین جریان راستگرا در “اسرائیل” به ویژه صهیونیسم دینی است؛ این جریانهای افراطی نه تنها اهمیتی به مشارکت دولتی نمیدهند، بلکه نسبت به تعیین تکلیف هویت رژیم اشغالگر و مواضع اصلی آن به ویژه در مورد قضایای مهم و حساس که عمدتا نادیده گرفته میشوند یا از طریق برخی توافقات کنار گذاشته میشوند، بیاهتمام هستند و این مسائل و قضایا در ارتباط با دین و دولت و پیاده کردن قوانین توراتی در زندگی روزمره صهیونیستها و سختگیری در تعریف یهودی هستند به گونهای که صدها هزار یهودی برای اعتراف به یهودی بودن خود به خیابانها میآیند و در رابطه با حل و فصل نزاع با فلسطینیان، سیطره بر قدس و مسجد الاقصی و کرانه باختری و حتی عدم اهتمام به فروپاشی تشکیلات خودگردان و یا نابودی آخرین فرصتهای اندک باقی مانده برای پیشبرد روند سازش و راه حل تشکیل دو کشور نیز اینگونه هستند.
این مسئله همچنین بر موفقیت این احزاب تندرو در تصدی سمتهای وزارتی مشخصی که مستقیما در خدمت برنامههای آنان و اجرایی کردن آن است، از جمله سیطره بر نیروهای پلیس، شهرکسازی و اداره کرانه باختری، آموزش، مداخله در فعالیتهای ارتش، تاثیرگذاری بر سیاستهای رسانهای و تحت کنترل گرفتن دستگاه قضایی نیز منطبق است.
اینکه دولت کنونی برای نخستین بار پس از سالها اکثریت لازم را برای اجرای برنامههای خود کسب کرده (۶۴ کرسی) به پیشبرد برنامههای این جریان راستگرا بسیار کمک خواهد کرد.
به همین خاطر، اصل نگرانیها مرتبط با تلاش این جریانها برای مهندسی جامعه و دولت طبق رویکرد و مواضع افراطی خود است، به گونهای که مخالفان معتقدند که این مسئله جامعه صهیونیستی را به سمت نزاع و درگیری داخلی و انزوای خارجی پیش خواهد برد که در نهایت به ضرر این رژیم تمام شده و جایگاهی که در طول ۷۵ سال گذشته میخواست برای خود دست و پا کند، را از بین خواهد برد و نقاب از چهره حقیقی و کریه این رژیم برخواهد داشت. حال آنکه صهیونیسم دینی بر این باور است که این نگرانیها بیمورد است و واقعی نیست و رژیم صهیونیستی با نفوذ جهانی خود نیازی به راضی نگه داشتن دیگران ندارد و تجربه ثابت کرده که واکنشهای عربی و بینالمللی هیچ ارزش و اعتباری ندارد و صهیونیستها باید کاملا با دین و اصل پروژه و برنامههای خود منسجم و همسو باشند.